تراموا از لاللی به جهان

تراموا از لاللی به جهان: زیرا قابل قبول ترین حالت متمدن در استانبول تنهایی است. در حالی که سایر شهرها با زوج‌های شاد یا مجردهایشان در فهرست مورد علاقه‌شان ذکر می‌شوند، این «تنها مورد علاقه» آنها هستند که استانبول را تجلیل می‌کنند.
استانبول در واقع یک مفهوم بزرگ است. استانبول مفهومی است مانند هندسه، مانند سرمایه داری، مانند آزادی. نمی توان گفت خوب خوب، بد زشت. در اصل، این یک مفهوم کامل است که شامل اجزای زیادی است که همه چیز و همه را لمس می کند.
تاریخ استانبول همه به روشی مشابه آغاز می شود. مهاجرت به استانبول، گرفتن مدرسه در استانبول، مهاجرت به استانبول... اگر الان اینجا بنشینیم، کلیشه های زیادی به حساب می آوریم. تو بزرگی یا من می گویم استانبول، می گوییم سنگ و خاکش طلاست، می گوییم فاحشه استانبول، می گوییم حتی تنها در جمع. اما به چه چیزی نیاز دارید. اگر خیلی می خواهی شکایت کنی، بگذار یک وقت دیگر مهمان من باشد. اما این هفته در نکو مواردی از استانبول وجود دارد که بعضی ها نمی توانند با فحش دادن آنها را تمام کنند، اما من خیلی دوست دارم پس بگذار برایشان مشکل ساز شود(!)
یکی از دوستان مهندس من سال ها پیش برای کار به افغانستان رفته بود. هر بار که به مرخصی می رفت و هر بار که برمی گشت، چیزی بود که اصرار می کرد و اعتراف می کرد. او معمولاً بین چهارمین و پنجمین آبجوی خود چشمک می زند، انگار می خواهد راز زندگی را فاش کند: «آنها مدام می گویند ماشین زمان! ماشین زمان اختراع شد، شما نمی دانید. از اینجا هزار هواپیما سوار شوید، در کابل سوار هزار و یک مینی بوس شوید، به کمپ ساختمانی که من در آن کار می کنم بروید، یک ماشین زمان برای شما بخرید. شما 400 سال پیش هستید! در واقع چیزی که به آن ماشین زمان می گویند یک هواپیما است، هیچ کس نمی داند! او می گوید. شاید در استانبول هیچ مسافت پروازی یا فواصل 400 ساله وجود نداشته باشد، اما هزاران شکل زندگی و بذر حیات وجود دارد که با مینی بوس یا اتوبوس می توان به آنها رسید. در زمان جمال سیریا که می گفت: «ما در تراموا هستیم که از لاللی به دنیا می رود...»، فکر می کنم منظورش دقیقاً لاللی و دقیقاً جهان بود. در حین زیباسازی استانبول، عده‌ای فکر می‌کنند که از دید بسیار متفاوتی به آن نگاه می‌کنند و می‌گویند: «اما استانبول برای کسانی که پول دارند زیباست، باید استانبول را از استانبول در باغجیلار در Sultançiftliği هم بخواهید». . در حالی که استانبول; این فقط منحصر به فرد است زیرا گاهی اوقات کسانی که در باغجیلار زندگی می کنند بهتر از کسانی که در ببک زندگی می کنند می دانند تنگه و دریا و پستی چیست. در خبر/مصاحبه ای با عنوان «میهنلری هوای آزاد» که در مجله چمدان منتشر شده، میکروفون را به دست برادرانی که میز راکی ​​در سمت E-5 گذاشته اند می دهند و یکی از برادران می گوید: «ما ضعف داریم. چیزهایی که جریان دارند برای برخی نهر تبدیل به دریا می شود، برای ما بزرگراه بزرگی است. حالا کدام یک از ما می تواند ادعا کند که این برادر کمتر از میخانه اورتاکوی از راکی ​​لذت می برد؟ البته عصبانی شدن با استانبول رایگان است، اما دوست داشتن آن چطور؟ آیا احساس می کنید که عزیزتان تا حد استخوان است و به خودتان اعتراف می کنید؟
مثلا گربه های استانبول به شما سلام می کنند، می دانید؟ وارد خیابون که میشی بهت نگاه میکنن یه جوری نگاهت میکنن... با اینکه همشون آشغال خودشونو دارن یه دقیقه یادشون نمیره که تو خاک اون آشغال هستی. سپس افراد تنها در استانبول هستند که صبح زود از خواب بیدار می شوند و زیر هر ستونی با یک گونی به پشت برای آن گربه ها غذا می گذارند. زیرا قابل قبول ترین حالت متمدن در استانبول تنهایی است. در حالی که سایر شهرها با زوج های خوشبخت یا افراد مورد علاقه مجردشان ذکر می شود، این "تنها مورد علاقه" آنها هستند که استانبول را تجلیل می کنند. نوشیدن چای، سوپ، راکی ​​و ماءالشعیر به تنهایی دلیلی بر روی سن یک استانبولی است. و آن عمه/عموهای جلف قبلاً این پذیرش را به عنوان شعاری برای خود پذیرفته اند. به همین دلیل است که آنها نمی توانند بدون گربه کار کنند.
سگ های استانبولی نژاد متفاوتی هستند. به همه ما به عنوان اطلاعات شنیداری گفته می شود. سگ ها حس می کنند می گویند آن موجودات معجزه آسا می توانند باران، ابر، زلزله و طوفان را قبل از هر کس دیگری احساس کنند. چیزی که این اسطوره هنوز به آن توجه نکرده است، توانایی سگ های استانبول در احساس تنهایی است، برخلاف سگ ها. چون هرگاه کسی را می‌بیند که تنها و خسته به خانه راه می‌رود، سگ‌های استانبول مانند روح نگهبان در فیلم‌ها او را دنبال می‌کنند و ترک آن‌ها بدون ترک خانه را شرم‌آور می‌دانند.
و برخلاف افسانه دیگر، بزرگترین مشکل هر شهر بزرگ ترافیک نیست، بلکه ناتوانی در لمس یکدیگر است. اما بر خلاف دیگر کلان شهرها، استانبولی ها راه حلی مبتکرانه برای این مشکل دارند که متاسفانه در خشکی قابل اجرا نیست. وقتی یک دریا دخالت می کند، یک کشتی در جلو ظاهر می شود، سپس همه موانع برای افرادی که می خواهند به یکدیگر لبخند بزنند برداشته می شوند. آره؛ من در مورد تکان دادن مشتاقانه از زمین به کشتی، از کشتی به زمین و از کشتی به کشتی دیگر صحبت می کنم! شادی طلسمانه ای که به مسافران هیچ کشور یا شهر دیگری داده نمی شود، به وجود می آید و شما با شور و شوق در حال احوالپرسی با افرادی هستید که هرگز ندیده اید.
وقتی می گوییم مرغ دریایی، نان شیرینی و صدای کبوتر بود، خطر اتصال به شبکه تلویزیونی شهرداری استانبول بیشتر می شود، می دانم(!) بنابراین منطقی است که مقاله را به موقع تمام کنیم. . اما 2 مورد دیگر وجود دارد که می خواهم در محدوده "اگر ذکر نکند می میرد" بگویم. پیرمردهای خیابان های استانبول که از تماشای زندگی سیر نمی شوند. کسانی را که از ماه های بهار تقریباً در همه خیابان ها دیده ایم، که صندلی خود را زمین می گذارند و تمام روز را جلوی در می نشینند، با مردمی که از آنجا می گذرند به زندگی می آیند و از آنچه گذشتند آرامش می یابند. . در آرامش باشید آنها در Bebek وجود دارند، در Sultançifliği نیز ...
در نهایت، یکی دیگر از ویژگی های منحصر به فرد استانبول، کودکان خیابانی برنامه ریزی شده برای گفتن و گوش دادن به مشکلات... تا زمانی که ما بتوانیم ببینیم، بگوییم و بشنویم. آنها با اطمینان خواهند گفت که صاحبان واقعی استانبول هستند، اما با رنجی که از هر استانبولی کمی تنهاترند... استانبول، لاللی و انتظار در ایستگاه تراموا که به دنیا می رود...

اولین نفری باشید که نظر می دهید

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


*